قَد قامَتـــــــِـ النّور

در صراطِ مستقیمـ ای دل کسی گمراه نیستــــــــــ

قَد قامَتـــــــِـ النّور

در صراطِ مستقیمـ ای دل کسی گمراه نیستــــــــــ

مشخصات بلاگ
قَد قامَتـــــــِـ النّور

آن‌چه این‌جا نوشته می‌شود، صحبت‌های بین دو نماز حاج‌آقای رضایی، امام جماعت پردیس شهید هاشمی‌نژاد مشهد است. هدف این است که با ثبت این نکات، راهی به سوی کمال گشوده گردد ان‌شاءالله...

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بسم الله الرحمن الرحیم» ثبت شده است

آیة الله بحرالعلوم –که وقتی به زیارت امام علی (ع) می رفتند، به حضور امام زمان (عج) نیز مشرف می شدند- شاگردی داشتند که همیشه سر کلاس ها دیر می آمد. می گفت: "از آن سوی دجله می آیم و به همین دلیل دیر می شود." حضرت آیة الله کاغذی نوشته، به او دادند و گفتند: "این را در جیبت بگذار. اگر قایق بود، با قایق بیا و اگر نبود، از روی آب بیا." روزی شاگرد کاغذ را باز کرد و دید روی آن "بسم الله الرحمن الرحیم" است. کاغذ را در جیب نگذاشت. قایق نبود و می خواست از آب رد شود، تا پایش را در آب گذاشت، غرق شد؛ ولی نجاتش دادند. وقتی به حضور آیة الله رسید و ماجرا را گفت، آقا به او گفتند: "بسم الله را کم دیدی و این گونه شد."

  • دانشجوی ریاضی


مردی منافق همسر مومنه ای داشت که عادتش این بود در هر کاری بسم الله می گفت. شوهرش خسته شد و تصمیم گرفت زنش را ضایع کند تا او از گفتن بسم الله دست بردارد. با این تفکر و اندیشه یک صره طلا به او امانت داد و گفت: این را نگه دار تا او را از تو طلب کنم. زن هم بسم الله گفت، صره را برداشت و داخل صندوقچه گذاشت و باز بسم الله گفت. مرد بدون اطلاع زن صندوقچه را باز کرد ، صره را برداشته و برد در دجله انداخت. به دکان خود رفت. هنگام ظهر دید شخصی ماهی بسیار چاقی در دست دارد و قصد فروش آن را دارد. ماهی را خرید و به دست شاگردش داد تا به خانه ببرد و زنش آن را برای شام آماده کند. همسر او شکم ماهی را شکافت و دید صره ای در شکم ماهی است.فورا به سراغ صندوقچه رفت و قضیه را فهمید. بسم الله گفت و صره را داخل صندوقچه گذاشت. مرد شب به خانه آمد و گفت: اول آن صره را بیاور، بعد شام. زن بسم الله گفت و صره را آورد.  مرد با دیدن صره مات و مبهوت شد و گفت: ای زن! تو ساحره و جادوگری! من این صره را در دجله انداختم، چطور اینجاست؟ زن گفت: خدا بسم الله را دو مرتبه در شکم ماهی برای من فرستاد تا من ضایع نشوم. مرد در پاسخ گفت: ای زن! ایمان من به خدا کامل و یقینم محکم گردید.

کتاب ارمغان رمضان - علامه هیرجی - صفحه 45

  • دانشجوی ریاضی